ازهمه جاقشنگ...

ساخت وبلاگ
تنها یادگاری خوبم از دوران خوب نوجوونی غم انگیزم سلاموبلاگ قشنگی که هر دو سه سال یه بار پست میذارم برات سلامتنها مخاطب من اینجا تویی!من اینجا میتونم تغییر خودم رو مثل یه اینه ی کوچک میبینمترکیب تو و اهنگایی که اون زمان پلی میکردم چقدر جذابه!این روزا از فرط خستگی روحی و سفر نرفتن ها دست به هر کاری میزنم البته به رسم هر سال همین موقع!چقدر نیاز داشتم ببینم تغییراتی که کردم رو! هم همونم هم همون نیستم!تلخی ها و گرفتاری های بزرگی باعث شد رشد کنم و دنیای من ۹۲ خیلی کوچیک بود.گرچه اگر بر میگشتم عقب قطعا همون کار ها رو میکردم و از هیچی پشیمون نیستم،تنها کاری که میکردم لذت بیشتر میبردم از لحظاتم و سعی تو ثبتشون بیشتر میکردم.دلم برات تنگ شده مریم ۱۵ ساله.اگر الان دوباره ۱۵ سالم میشد حتما خودم رو نوازش میکردم کمتر غصه میخوردم.دنیا از اونی که فکرشو میکردی سخت شد و تو دووم اوردی!مریم اینده مریم ۲۶ ساله به تو بخوام بگم میگم تو قبلا مردی!تو همین الان که دارم مینویسم مردی و باید چیزی برای از دست دادن نداشته باشی.همینقدر بی پروا ازهمه جاقشنگ......
ما را در سایت ازهمه جاقشنگ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmarrryaaamc بازدید : 32 تاريخ : چهارشنبه 22 فروردين 1403 ساعت: 10:39

کاش حامد برادران یه گیاه بود میتونستم بخرم داشته باشمش همیشه!هر جا حالم خوبه یه اثری ازش میبینم.(رو تو حساسم) یا مازیار فلاحی رو با سیروان خسروی و بنیامین رو میتونستم ازشون عطر بسازم که خاطرات دبیرستان رو همه جا میبردم با خودم!خیلی بچگیام خوش گذشت.هر روز میتونستم برم پیش دوست صمیمیم و بهش بگم ببین تو بهترین دوستمی و میخوام تا خر عمر باهات بمونمو همون دوست بعد ۹ سال بشه عذاب من! نه که خودش کاری کرده باشه!حالمون به هم نمیخوره.حال من دیگه خوب نیست.دیگه شوقی برای بودن هیچکس ندارمبزرگ شدن همینو داشت که تو بچگی ارزوی مرگ زودهنگام میکردم!میخواستم خودخواه نباشم و همه چیو به نفع خودم نبینم.برای هر چی دو دو تا چهار تا نکنم.بخشنده ترین بودم با معرفت ترین بودم و با احساس ترین!برام پول اصلا مهم نبود همش برای دوستام و خانواده و خودم خرج میکردم همش بهشون تماس میگرفتم و ابراز علاقه و دلتنگی میکردم!دیگه نه دلتنگ میشم، نه به کسی زنگ میزنم، و نه دل خرج دارم!حتی وقتی خیلی تنهام و دارم خفه میشم نمیتونم به دوستم زنگ بزنم و بگم و تو ذهنمم این نگذره که قضاوتم میکنه!نمیدونم کی و کجا بود اینطوری شدم.یه وقتایی بود که ۱۰۰ خودمو گذاشتم تو همین سالای اخیر!برای اصلاح روابط دو نفر دیگه برای اصلاح زندگی یکی دیگه و برای اینکه اینده اش تباه نشهو خودش و خانوادش ذره ای اهمیت شون مثل من نبود و من سر تا سر دلسوزی بودم و غصه!جوابش شد من بد کردم اون به کارش ادامه داد و برچسب حسود تو ذهنم بهم زدن.دلم سوخت براش و بردمش سفر تو جایی که جاش نبود. تو خلوت خودم بردمش و جاش نبود...اونجاها بود شاید اخرین ضربه ها رو خوردم...شاید هم جایی بود که دیدم تو زندگی رفیقم جایی ندارم و ترجیح اخرشم!و اون ترجیح یک من بود همیشه.شایدم اون ازهمه جاقشنگ......
ما را در سایت ازهمه جاقشنگ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmarrryaaamc بازدید : 31 تاريخ : چهارشنبه 22 فروردين 1403 ساعت: 10:39